رمان (اوه تقلیدکار )پارت۲

نشونه به چه دردش میخورد
- خانوم
برگشتم سمت بادیگارد که با ترس به دستم نگاهی میکرد
بیخیال دست خونیم رو تکون دادم
-بیخیال بریم مهراد
سری تکون داد و دنبالم راه افتاد حتی اونم فهمید کلافه تر از همیشه ام اگه قبلا بود میگفت دستتو باید پانسمان کنی ولی الان گیر نداد
حالم انقدر بد بود؟هوفی کشیدم و نشستم داخل ون
-کی بهت خبر داد اینجام ؟
من منی کرد و گفت
-اقا مایکل خواست مراقبتون باشم
پوزخندی زدم که ادامه داد
-اگه دست زخمیتون رو ببینن
-خودم حلش میکنم نگران نباش مشکلی پیش نمیاد
سری تکون داد و چیزی نگفت